ولادت پیامبر(صلی الله علیه وآله)
حامد اهور
حضرت رسول(ص)-ولادت
گیرم كه به توفیق تو امضاء شده باشد
یا بر اثر لطف تو پیدا شده باشد
یك قطره به توفیق تو دریا شده باشد
با این دل بیچاره مدارا شده باشد
با این همه هنگام سرودن چه بگویم
باید كه بفهمم ز تو چیزی كه بگویم
من هیچ نمی فهمم از آن قدر خدا را
كی فهم كند ذره ی بی قدر شما را
باید به مدد خوانم دستان دعا را
یكبار دگر تازه كنم قبله نما را
تا سوی تو این قلب زمین خورده بیاید
تا لطف تو بر شعر من آغوش گشاید
ای آن كه قسم خورده به نام تو خدایت
بیدار شده شهر شب از بانگ رهایت
ای آن كه تبرك شده كعبه به عبایت
تا عرش خدا صف زده پژواك صدایت
این كیست كه در نور تو پیدا شده آقا
آن روح چه سان در تن تو جا شده آقا
گفتم كه از آن شب ، شب فردا بنویسم
از غار حرا ، لیله ی اسراء بنویسم
از كعبه و از مسجدالاقصی بنویسم
آری منم آن قطره كه دریا بنویسم
این كیست كه چون اشك شب قدر زلال است
ما راه به آن قدر بیابیم ؟ محال است
هان چهره بچرخان كه زمین نور ببیند
برخیز كه هر قدر به پایت بنشیند
دنیا فقط از حسن تو ،توحید گزیند
از غنچه لبهای تو لبخند بچیند
ای گلشن رحمت كه گلستان شده عالم
از نور خداوندی تو نیّر اعظم
در غار حرا پرده ز حسن تو گشودند
با نور تو رنگ از شب تاریك زدودند
تو بوده ای آن روز كه این خلق نبودند
اقراء كه به عشق تو لك الحمد سرودند
ای صادر اول كه تویی مصدر دنیا
ای گمشده ی حسن تو موسی و مسیحا
لولاك زمین خاك و زمان پیش و پسی بود
لولاك كجا رخصت احیای كسی بود
كی بی تو به دستان كلیمی قبسی بود
كی در دم عیسی دم احیای كسی بود
تو آمده ای ای جان به تن خاك بباری
باران شوی و بر تف این خاك بباری
خون در تن توحید روان شد به هوایت
شب روز شد از همرهی عقده گشایت
هر روز خدا تحفه فرستاد برایت
ماودعك ربك خورشید ولایت
ای آن كه ز توحید تو صد آینه توحید
زهرا شد و در قاب ولای تو درخشید
قم شهر خدا چشم به راه است فانذر
صفهای جماعت همه بر پاست فكبّر
ای نور خدا در سكناتت متواتر
ای صادق و هادی، تقی و كاظم و باقر
تو كوثر محضی كه در عالم شده تكثیر
نازل شده در شأن شما آیه ی تطهیر
در مدح تو اندیشه زمینگیر و زبان لال
جز جذبه قرآن تو نطق همگان لال
اقصای جهان لال ، زمین لال ، زمان لال
جز نفس خودت قاطبه ی كون و مكان لال
لب باز كن ای مرد ، بگو كیست محمد
جز حیدر كرار كسی نیست محمد
ای پاره ای از حسن مثالی تو زهرا
ای حیدر كرار به توفیق تو مولا
حق است كه وامانده در اوصاف تو دنیا
وقتی كه علی عبد تو خوانده است خودش را
گفتیم و نشد در صف تو راه بجوییم
بگذار كه از حیدر كرار بگوئیم ...
دارم دلی از شوق تو لبریز علی جان ...
*************************
امیر عظیمی
حضرت رسول(ص)-ولادت
عاقبت زلف تو را باد بهم می ریزد
دل از این لطف خداداد بهم می ریزد
حرف شیرین شده، فرهاد بهم می ریزد
اینکه می آیی و رخساره بر افروخته ای
نکند باز دل غمزده ای سوخته ای
گیس آشفته کن ای یار، نوازش با من
تو فقط قبله ی من باش، نیایش با من
رحمت الواسعه بودن ز تو، خواهش با من
من همان طفل یتیمم که تو بابای منی
ماهی کوچک تو هستم و دریای منی
خالق اینبار چه ها ساخته با صورت تو
چارده مرتبه دل باخته با صورت تو
پرده از خویش بر انداخته با صورت تو
آمده مست و غزلخوان و صراحی در دست
جلوه ای کرد که از آن کمر کفر شکست
گفت ای بنده ی من، مست نشو، مهر بورز
به خم میکده پابست نشو، مهر بورز
کمتر از ذرّه نه ای، پست نشو، مهر بورز
"تا به خلوتگه خورشید" همین نزدیکی است
"اولین قبله ی توحید" همین نزدیکی است
چیست این، مستی بر آمده از تاک منست
نور من، طلعت تابنده ی افلاک منست
بنده ام، شاه همه، خواجه ی لولاک منست
او همان است که من مست شدم از جامش
می شود احمد و محمود و محمد نامش
آنکه با آمدنش قامت شیطان تا شد
باز در کاخ ستم زلزله ای برپا شد
زیر باران حجر، ابرهه ناپیدا شد
حضرت ختم رسل، احمدناالمختار است
رحمتُ الله و اشدّاءَ علی الکفّار است
او که بر دوش خودش مهر نبوت دارد
روی پیشانی خود نور رسالت دارد
روز محشر سند اذن شفاعت دارد
زَهَقَ الباطِل و جاءالحَق و توحید صفات
عالم آرا شده با صوم و صلات و صلوات
من کی ام، تازه مسلمان لب این آقا
سائل دلشده ی روز و شب این آقا
بنده ی خلق نکو و ادب این آقا
آنکه شاهان به کف پاش جبین می سایند
فقرا در نظرش محترم و آقایند
کاش می شد که به روی چمنش جان بدهیم
روی پاهای اویس قرنش جان بدهیم
یک شب از شوق حسین و حسنش جان بدهیم
آنکه شقّ القمرش سوره ی قرآن منست
بارها گفته علی، ماه نجف، جان منست
او به دختر چقدر عزّ و شرف بخشیده
به زن و خلقتش انگار هدف بخشیده
به دل سوخته ی شیعه شعف بخشیده
پیکر فاطمه را پای به سر می بوسید
دست زهرای خودش را چقدر می بوسید
گفت ای قوم، علی بعد پیمبر مولاست
حرمت عترت من، حرمت قرآن خداست
من رسولم، بخدا اجر رسالت زهراست
... وای وقتی که شود یاس پیمبر نیلی
کوچه ای تنگ و دلی سنگ و صدای سیلی
امتت بعد تو آقا، به جگر آتش زد
دل زهرای شما را چقدر آتش زد
سرّ مستودع او را پس در آتش زد
یار و اغیار گواهند علی مظلوم است
در و دیوار گواهند علی مظلوم است
*************************
حسین سنگری
پیامبر اکرم(ص)-ولادت
سکوت عقربه ها را زمان به وجد آمد
حضور سبز تو را آسمان به وجد آمد
قدم گذاشتی آهسته در دل دنیا
جهان به شوق در آمد، جهان به وجد آمد
همین که نام تو را بادها پراکندند
نه چشم و گوش، که حتّی زبان به وجد آمد
اذان به نام قشنگت رسید و از هیجان
به گوش خویش شنیدم اذان به وجد آمد
ستاره ها که به پایت به سجده افتادند
از این خبر همه ی کهکشان به وجد آمد
کرانه های زمین از محبتّت پر بود
کران کران همه ی بی کران به وجد آمد
در انتظار تو خشکیده بود باغ جهان
تو آمدی و جهان ناگهان به وجد آمد...
*************************
غلامرضا سازگار
پیامبر اکرم(ص)-ولادت
عرشیان امشب زمین را لاله باران می کنند
خاک را خوشبوتر از زلف نگاران می کنند
این کویر خشک را باغِ بهاران می کنند
سنگ را رشگ نگین شهر یاران می کنند
روح خود را شستشو در چشمه ساران می کنند
مکّه را لبریز از صوت هزاران می کنند
آفرینش فیض از دیدار احمد می برد
کعبه امشب سجده بر خاک محمّد می برد
امشب ای امّ القرا بر آفرینش ناز کن
پای تا سر جان شو و آغوش دل را باز کن
روح شو پرواز کن پرواز کن پرواز کن
دمبدم اعجاز کن اعجاز کن اعجاز کن
مدح ختم الانبیا آغاز کن آغاز کن
نغمۀ جان بخش ما کان محمّد ساز کن
ای تمام آفرینش بوی احمد بشنوید
یا محمّد یا محمّد یا محمّد بشنوید
نوری از خاک عرب قلب اروپا را شکافت
خنجری شد سینۀ تاریک دنیا را شکافت
سر زد از دامان کوه و سنگ خارا را شکافت
پیش تر از آفرینش سینۀ ما را شکافت
ای عجب دستی که از اعجاز، دریا را شکافت
شد برون از آستین و طاق کسرا را شکافت
مضمحل گردید دور سرکشّی و سر خوشی
یافت پایان روزگار تیرۀ آدم کشی
ای تمام انبیا این جان و جانان شماست
جان و جانان شما و روح و ریحان شماست
ناخدا و کشتی و دریا و طوفان شماست
باغبان حاصل و باغ و گلستان شماست
اینکه مقصود شما در خطّ پایان شماست
اوّلین نور اولّین خورشید تابان شماست
آن خداوندی که این ارض و سما را خلق کرد
روز اوّل از طفیل او شما را خلق کرد
اوست سلطان و شما یکسر وزیرش بوده اید
در خطاب و در کتاب خود بشیرش بوده اید
رؤیت حسنش نکردید و اسیرش بوده اید
غرق نور از جلوۀ روی منیرش بوده اید
یک به یک مرآت حسن بی نظیرش بوده اید
بین ادیان و ملل دائم سفیرش بوده اید
گر چه در اوج نبّوت دل به مهرش باختید
لحظه لحظه با شما بود و شما نشناختید
آدم از خال و خط او علّم الاسما گرفت
نوح در امواج طوفان دامن او را گرفت
با ولای او خلیل از شعله در گُل جا گرفت
چشم یونس نور از او در ظلمت دریا گرفت
پور عمران خط از او در سینۀ سینا گرفت
ماه مریم بر فلک در کوی او مأوا گرفت
عشق او آتش شد و در سینۀ یعقوب ریخت
روی او را دید کز یوسف زلیخا می گریخت
حبّذا یا آمنه امشب پسر آورده ای
بر تمام عالمِ خلقت پدر آورده ای
عقل کل، ختم رسل، فخر بشر آورده ای
یا که بر پیغمبران پیغامبر آورده ای
آفتاب آفرینش در سحر آورده ای
خوبتر از خوبتر از خوبتر آورده ای
ذات پاک غیب را حسن جهان آراست این
منجی عالم، ابوالقاسم، ابوالزّهراست این
این پسر پیغمبران را برترین پیغمبر است
چون کتاب جاودانش کز کتب بالاتر است
عقل، جسم و او چون جان زنده اش در پیکر است
نور اگر دریای موّاج است اینش گوهر است
ماه اگر ماه است با مهر رخش روشنگر است
حق اگر حق است این حق را کتابش محور است
با فروغش روی ذات ذوالمن را بنگرید
قصرهای سبز شامات و یمن را بنگرید
آفتاب حق در این قصر مشیّد آمده
مکّه نه ملک خدا خلد مخلّد آمده
آخرین پیغمبر دادار سرمد آمده
با جمال کبریا عبد مؤیّد آمده
ای بتان کعبه میلاد محمّد آمده
سجده بر خاک حرم آرید احمد آمده
بتگران از چار سو گلبانگ احمد بشنوید
از بتان خود صدای یا محمّد بشنوید
یا محمّد ای پیامت روح بخش جان ما
هر کلامت صد چراغِ مکتب ایمان ما
پیشتر از ما به نامت بسته پیمان ما
ما به فرمان تو، هستی در ید فرمان ما
عترت و قرآن تو قانون ما میزان ما
با تو کی پایان پذیرد خطّ بی پایان ما
امّت تو، مکتب تو همچنان پاینده باد
خط و مشی و اقتدارت تا قیامت زنده باد
تو خدا را عبد و در دلها خدایی می کنی
کشتی دل را به طوفان نا خدایی می کنی
با جلال کبریایی کبریایی می کنی
امّت سر گشته را رهنمایی می کنی
بلکه با دست خدا مشگل گشایی می کنی
در دلِ بیگانگان هم آشنایی می کنی
اختیار خلقت از سوی خدا در دست تو است
جان «میثم» نه که جانِ عالمی پا بست تو است
*************************
اسماعیل شبرنگ
حضرت رسول(ص) و امام صادق(ع)-ولادت
در آسمان چشم تو رأفت گذاشتند
آثاری از طلوع محبت گذاشتند
باخلقت تو ای همه ی آبروی خلق
منّت سر اهالی خلقت گذاشتند
تو آمدی که ما همگی متحد شویم
نام تو را منادی وحدت گذاشتند
باران لطف تو همه جا را فراگرفت
در ابر چشم های تو رحمت گذاشتند
اشفع لنای هرشب بارانی مرا
در نزد تو برای اجابت گذاشتند
روز ازل به پیش همه ... ایها النبی
روی سر تو تاج نبوت گذاشتند
از بارش کرامت بی حد نوشته ام
بر روی سینه نام محمد نوشته ام
یاایها الرسول دلم را جلا بده
ای با صفا صفا به دل بی صفا بده
با دست خالی آمده ایم ایها الکریم
چیزی به ما تو محض رضای خدا بده
اینجا نشسته ام که بگویم طبیب عشق
نسخه برای درد دل بی دوا بده
چشم تو خاک را به نظر کیمیا کند
رنگی به تیرگی دل سنگ ما بده
از سائلان هرشب ایرانی توام
رزق مرا توسط موسی الرضا بده
حتی اگر مدینه بیایم شبانه روز
می خواهم از تو تذکره ی کربلا بده
وقتش رسیده نور ولی را نشان دهی
راه علی و آل علی را نشان دهی
ما شیعه ایم شیعه ی سرمست حیدریم
لب تشنگان بادۀ ساقی کوثریم
محشر میان جمع محبان فاطمه
سایه نشین چادر خاکی مادریم
یک عمر ما فقط به علی رو زدیم و بس
حاجت به پیش هرکس و ناکس نمی بریم
نام علی که بر لبمان سبز می شود
در بین مجلسیم ولی جای دیگریم
در صحن با صفای نجف سیر می کنیم
گوشه نشین مرقد سلطان محشریم
شیخ الائمه چشمه ی جاری مرتضاست
ما پیروان مکتب پربار جعفریم
نام مرا خدا همه جا مبتلا نوشت
از شیعیان صادق آل عبا نوشت
*************************
رضا اسماعیلی
حضرت رسول(ص)-ولادت
تا نام تـــــو بــــــــر زبان هستی آمــــد
در سینــــــه ی عشق ، شور مستی آمد
از سینه ی کعبه نـــــــور تو بیرون زد
گلبـــــــانک خوش خـــــداپرستی آمـــد
***
افتــاد ز شاخه سیب ، « انسان » خندید
نـــــــور تو وزید ، صبح رخشان خندید
وقتـــــــــی که خدا به روح تو نازل شد
پیغمبـــــــــــر عشق ! نـور قرآن خندید
***
تــــــو نـــــــــور کمال فصل بسم اللهی
در ظلمت فتنـــــــه شبچــــــــراغ راهی
ای بت شکن همیشـــــــه و همـــــواره !
تـــــــــو معنــــــی « لا اله الا اللهی »
***
ای خــــــــــون حماسه در رگ آزادی !
تــــــــو بـــــــر سر ظلم ، تندر فریادی
تـــــــــو آمدی و به غنچــــه های ایمان
فـــــــــرمان خجستــــه ی شکفتن دادی
***
بــــــــــــــوی تو ز بوستان من می آید
خـــــــــورشید در آسمــــان من می آید
لب های مـــــــــرا فرشتگان می بوسند
چون نــــــــام تو بـــر زبان من می آید
***
باید کـــــــــه حضور مــــاه را دریابیم
در دولت نــــــــــــور ، راه را دریابیم
ذکر صلــــــوات بـــر محمد کافی ست
تا معنــــــی « لا الــــــه » را دریابیم
***
ای عشـــق ! تــــــو آمدی حیاتم دادی
از ظلمت و تیـــــرگــــــی نجاتم دادی
من تشنــــه ی یک سرود روشن بودم
جامــــــــــی ز زلال صلــــواتم دادی
***
ای دل شدگــــــان ! یـــــار موافق آمد
افشاگــــــــر چهره ی منافـــــــــق آمد
عالــــم ز ظهور نـــــور او روشن شد
یاران ! صلــــ وات ، صبح صادق آمد
***
ای دوست ! ندای " لا تخف " مــی آید
شب رفت ، صدای چنگ و دف می آید
شد چشم زمین به نــــــور احمد روشن
از عرش فرشته صف به صف مـی آید
***
در کشــــور عشق، معبــدی می خواهم
یک سینه تهــــی ز هر بدی می خواهم
سهمـــــی ز جهان اگــر مرا می بخشید
باغــــــی ز گل محمــــــدی می خواهم
***
او آمــــــده تا هـــــــراس ، ملغی گردد
قانــــــــون شب از اساس ، ملغی گردد
او آمــــــــــده بـــــــــا بشــارت آزادی
تــــــــا ذلت التمــــــــاس ، ملغی گردد
***
ای حضــرت نوبهار ! رحمت با توست
آیــات سخاوت و کــــــــرامت با توست
شد زنده زمین بــــــــه لطف گام سبزت
سوگند بـــــه گل ، بوی قیامت با توست
***
بـــی نور تو ، پیر معرفت گمــراه است
توفان شب است و دیو و دد در راه است
تـــــــــو روح یقین ، حقیقت توحیــــدی
نــــــــور تو کلید فهم « بسم الله » است
***
ای نـــــــــور زمین و آسمان ! ادرکنی
ای قبلــــــه دل ، بهشت جان ! ادرکنی
بـــــوی خوش وصل می وزد از نامت
نـــــام تـــــــو سرود عاشقان ، ادرکنی
*************************
محمود ژولیده
حضرت رسول(ص) و امام صادق(ع(-ولادت
سپاس آن خدا را که ما را توان داد
پی شکر نعمت به انسان زبان داد
سپاس آن خدا را که با قدرت خود
به این شیء ناچیز نطق و بیان داد
سپاس آن خدا را که بخشید ما را
جمالی که در آن خودش را نشان داد
جمالی که وصفش علی است و عالی
جمالی که پرتو به هر آشیان داد
به دست رحیمش به لطف کریمش
ز حُسن قدیمش به هر خسته ، جان داد
بشر با خدا شد ز بتها رها شد
نبی رهنما شدجهان را تکان داد
از آن جاهلیت به این خاتمیت
که تا مهدویت به ما ارمغان داد
ز انسان کُشی ها ز حیوان وَشی ها
ز حَسرت کِشی ها بشر را امان داد
از آن بردگی ها به این بندگی ها
خوشا زندگی ها که در هر زمان داد
به درگاه ایزد سِزد شکر بی حد
محمد محمد محمد محمد
چه خُلق عظیمی چه روح عظامی
چه دست کریمی چه وجه کِرامی
رسول رسالت عدیل عدالت
وَ اَصل اصالت شَه خاص و عامی
تو سلطان دینی تو نور یقینی
امانی ، امینی رسولی امامی
ازل را سرشتی ابد را بهشتی
جنان را تو هِشتی جهان را سلامی
تویی روح کعبه تویی جان مکه
تو ماه مدینه چه حسن ختامی
چراغ هدایت امین ولایت
کثیر العنایت رئیس الأنامی
تو طاها تو یاسین تو اعلی تو وَالتّین
تویی دین و آئین تو دین را دوامی
جمیل و جمالی جلیل و جلالی
دلیلِ کمالی به رحمت تمامی
چه آب حیاتی چه آتُ الزکاتی
اَقیموالصلاتی رسول گرامی!
چه آب بقایی از این چشمه سر زد
محمد محمد محمد محمد
تو در جان فطرت مثال خدایی
تو در آل عترت مَنار و التُّقایی
تو موسی و عیسی تو یعقوب و یحیی
تو در اصل یک جا همه انبیایی
به زهرا تو بابا به مولا تو مولا
تو دنیا تو عقبا تو شمس و ضحایی
حسن زینت تو حسین عزت تو
تو هم مرتضایی و هم مصطفایی
تو آن راز داری که اعجاز داری
ز بس ناز داری تو دلدار مایی
پس از تاق کسری شکستند بُتها
نشستند از پا ملوکِ خطایی
ز دریای ساوه ز بَحر سَماوه
چو پرسند گویند دریا شُمایی
به دشمن ستیزی چو از جا بخیزی
سپاهی بریزی زمین ، با صَلایی
صفا را کتابی جفا را عِتابی
تو فصل الخطابی تو کهف الورایی
برائت ز خصمت نسازد مردّد
محمد محمد محمد محمد
به درگاه ایزد سزد شکر بی حد
ز پرده در آمد دو نور مؤیّد
دو دریای رحمت دو آقای خلقت
دو معنای عزت دو جعفر دو احمد
دو سروِ صنوبر دو سَرور دو رهبر
دو حق را پیمبر دو نور مجدد
دو تا ماه پاره دو عالم ستاره
دو درمان و چاره به غمهای بی حد
دو نور درخشان دو خورشید رخشان
دو لعل بَدَخشان دو زلف مُجَعّد
دو قرآن ناطق دو قائم دو صادق
دو کشف الحقایق دو روح مجرد
یکی جد اطهر یکی سبط حیدر
یکی خیر کوثر یکی خیر ممتد
به تبریکِ مهدی ببندیم عهدی
که او راست شهدی حسینی ز ایزد
ز شیعه اطاعت ز مولا عنایت
ز شیعه مقلِّد ز مولا مقلَّد
براه ولایت شکوهی است امجد
محمد محمد محمد محمد
*************************
غلامرضا سازگار
پیامبر اکرم(ص)-مدح و ولادت
به بهار گفتم ثمرت مبارک
به بهشت گفتم شجرت مبارک
به سپهر گفتم قمرت مبارک
به وصال گفتم سحرت مبارک
به وجود گفتم گهرت مبارک
به شکیب گفتم ظفرت مبارک
به کلیم گفتم شب احمد آمد
به مسیح گفتم که محمّد آمد
چه خوش است امشب شب عیش و نوشم
چو ملک ز گردون گذرد سروشم
چو شراب کوثر ز درون بجوشم
به وصال ساقی ز شعف بکوشم
من و های و هوی و دو لب خموشم
که هماره جانم دهد و ستاند
ز نبـی بگویـد، ز علی بخواند
ز خدا بوَد پر همهجای مکه
شده غرق، عالم به فضای مکه
زده پر وجودم به هوای مکه
به زمین مکه، به سمای مکه
به مقام کعبه، به صفای مکه
به رسول اکرم، به خدای مکه
به شکوه کعبـه، به جلال احمد
که خداست پیدا به جمال احمد
شب شام روشن ز فروغ رویش
رهِ «ایمن» ایمن، به پناه کویش
یم بینهایت نمی از سبویش
قد خضر سروی به کنار جویش
دل خلق بسته به کمند مویش
به بهار خلقش، به بهشت خویش
به کـدام دم، دم زنـم از ثنایش
به کدام سر، سر فکنم به پایش
نفسش روایت، سخنش درایت
هدفش نبوت، کنفش ولایت
جلوات رویش، همه را هدایت
اثرات دستش، همهجا عنایت
منم و عطایش، دو خجسته آیت
نه در آن حدود و نه بر این نهایت
به خدا به قرآن، به رسول و آلش
که بـس اسـت فردا نگه بلالش
به خداست عبد و به دلش خدایی
به ثناس بسته دهن سنایی
همه خسروان را به درش گدایی
همه دلبران در قدمش فدایی
قد و قامتش را همه کبرایی
دمد از وجودم دم نارسایی
نـه توان ثنایش به زبان بیارم
نه توان قلم را به زمین گذارم
به تمام قرآن، به رسول داور
به جلال زهرا، به مقام حیدر
به صفا، به مروه، به منابه مشعر
به دو دخت زهرا به شبیر و شبر
به مقام سلمان، به قیام بوذر
به کمال میثم، به خلوص قنبر
که خدا ندارد بشری چو احمد
که بشر ندارد پدری چو احمد
هله ای دو عالم همه دم به کامت
ز فلک گذشته اثر کلامت
تو بگو که گویم سخن مقامت
تو بخوان که عالم شنود پیامت
ز بشر درودت ز خدا سلامت
همه جا قیامت شده با قیامت
چه شود بخوانی به نوای دیگر
چه شود برآیـی ز حرای دیگر
تو پیمبر استی به همه زمانها
تو خدایگانی به خدایگانها
کمی از زمینت همه آسمانها
به کفت زمامِ همهکهکشانها
قدمت فرازِ قلل جهانها
کلمات نورت، همه نقش جانها
تو زعیم بودی، همه انبیا را
تو پیمبر استی همه اولیا را
تو رسول بودی که نبود عالم
تو امام بودی و نبود آدم
به همه مؤخر ز همه مقدم
تو نبی اعظم تو رسولاکرم
تو دلیل بودی به کلیم در یم
تو مسیح بودی به مسیح در دم
تو خـدا جلالـی، تـو خـداپرستی
تو همیشه بودی، تو هماره هستی
تو رسول حق تا صف محشر استی
تو پیمبران را همه رهبر استی
تو مطهر استی، تو مطهر استی
تو فروتن استی، تو فراتر استی
تو امام حیدر، تو پیمبر استی
تو ز انبیا هم، همگی سر استی
نگهـی بـه «میثم» که ره تو پوید
همه از تو خواند، همه از تو گوید
به تمام قرآن، به رسول داور
به جلال زهرا، به مقام حیدر
به صفا، به مروه، به منابه مشعر
به دو دخت زهرا به شبیر و شبر
به مقام سلمان، به قیام بوذر
به کمال میثم، به خلوص قنبر
که خدا ندارد بشری چو احمد
که بشر ندارد پدری چو احمد
هله ای دو عالم همه دم به کامت
ز فلک گذشته اثر کلامت
تو بگو که گویم سخن مقامت
تو بخوان که عالم شنود پیامت
ز بشر درودت ز خدا سلامت
همه جا قیامت شده با قیامت
چه شود بخوانی به نوای دیگر
چه شود برآیـی ز حرای دیگر
تو پیمبر استی به همه زمانها
تو خدایگانی به خدایگانها
کمی از زمینت همه آسمانها
به کفت زمامِ همه کهکشانها
قدمت فرازِ قلل جهانها
کلمات نورت، همه نقش جانها
تو زعیم بودی، همه انبیا را
تو پیمبر استی همه اولیا را
تو رسول بودی که نبود عالم
تو امام بودی و نبود آدم
به همه مؤخر ز همه مقدم
تو نبی اعظم تو رسولاکرم
تو دلیل بودی به کلیم در یم
تو مسیح بودی به مسیح در دم
تو خـدا جلالـی، تـو خـداپرستی
تو همیشه بودی، تو هماره هستی
تو رسول حق تا صف محشر استی
تو پیمبران را همه رهبر استی
تو مطهر استی، تو مطهر استی
تو فروتن استی، تو فراتر استی
تو امام حیدر، تو پیمبر استی
تو ز انبیا هم، همگی سر استی
نگهـی بـه «میثم» که ره تو پوید
همه از تو خواند، همه از تو گوید
موضوعات مرتبط: پیامبراکرم(ص) - ولادت،مدح